دل به عشقش رخ به خون تر می کند


دل به عشقش رخ به خون تر می کند

جان ز جورش خاک بر سر می کند
جان ز جورش خاک بر سر می کند
می خورد خون دل و دل عشوهاش
می خورد خون دل و دل عشوهاش
می خورد چون نوش و باور می کند
می خورد چون نوش و باور می کند
گرچه پیش از وعده سوگندان خورد
گرچه پیش از وعده سوگندان خورد
آنهم از پیشم فرا تر می کند
آنهم از پیشم فرا تر می کند
گفتمش بس می کند چشمت جفا
گفتمش بس می کند چشمت جفا
گفت نیکو می کند گر می کند
گفت نیکو می کند گر می کند
عقل را چشم خوشش در نرد عشق
عقل را چشم خوشش در نرد عشق
می دهد شش ضرب و ششدر می کند
می دهد شش ضرب و ششدر می کند
زانکه تا دست سیاهش برنهند
زانکه تا دست سیاهش برنهند
زلفش اکنون دست هم در می کند
زلفش اکنون دست هم در می کند
زر ندارم لاجرم بی موجبی
زر ندارم لاجرم بی موجبی
هر زمانم عیب دیگر می کند
هر زمانم عیب دیگر می کند
گفت زر گفتم که جان، گفتا که خه
گفت زر گفتم که جان، گفتا که خه
الحق این نقدم توانگر می کند
الحق این نقدم توانگر می کند
گفتم آخر جان به از زر گفت نه
گفتم آخر جان به از زر گفت نه
لاجرم کار تو چون زر می کند
لاجرم کار تو چون زر می کند
چون کنی خاکش همی بوس انوری
چون کنی خاکش همی بوس انوری
گرچه با خاکت برابر می کند
گرچه با خاکت برابر می کند